خیال خام پلنگ من -به سوی ماه جهیدن بود
و ماه را ز بلندایش - به روی خاک کشیدن بود
پلنگ من -دل مغرورم -پرید و پنجه به خالی زد
که عشق -ماه بلند من -ورای دست رسیدن بود
حسین منزوی
سلام دوستان
این روزهایی که میگذرد بی گمان متعلق به غزل بخاطر سال روز مرگ ماه غزل و پدر غزل نوین ایران - حسین منزوی - میباشد و به همین دلیل د ر این پست غزلی را به شما دوستان عزیز تقدیم میکنم و امیدوارم دوست داشته باشید.
ای آخرین طبیعت بی جان چه میکنی؟
زخمی دستهای پریشان چه میکنی؟
من در عزای پنجره ها گریه میکنم
تو با شروع سوز زمستان چه میکنی؟
جای تو باغ کوچک ما بود هر زمان
در خاطرات مرده ی گلدان چه میکنی؟
جمعند در میانه ی میدان درختها
در خانه مانده ای و هراسان چه میکنی؟
اندوه ما روایت خاموش قرنهاست
یک عمر مانده پشت هزاران چه میکنی
گیرم گذشته قصه ی چاه وبرادری
با گرگهای پیر خیابان چه میکنی؟
گنجشکها برای تو ماتم گرفته اند
برخیز ای شکوه بهاران! چه میکنی؟